نگفتن...
 

وقتی رفت......... وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست، نگفتم: عزیزم ، این کار را نکن. نگفتم:

 
 

 برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده. وقتی پرسید دوستش دارم یا نه، رویم را برگرداندم،

 
 

حالا او رفته، و من تمام چیزهایی را که نگفتم، می شنوم. نگفتم: عزیزم، متاسفم، چون من

 
 

هم مقصر بودم. نگفتم: اختلاف ها را کنار بگذاریم، چون تمام آنچه می خواهیم عشق و

 
 

وفاداری و مهلت است. گفتم: اگر راهت را انتخاب کرده ای، من آن را سد نخو اهم کرد. حالا او

 
 

 رفته، و من تمام چیزهایی را که نگفتم، می شنوم. او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را

 
 

پاک نکردم نگفتم: اگر تو نباشی، زندگی ام بی معنی خواهد بود. فکر می کردم از تمامی آن

 
 

بازی ها خلاص خواهم شد. اما حالا، تنها کاری که می کنم گوش دادن به چیزهایی است که

 
 

نگفتم. نگفتم: بارانی ات را درآر... قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم. نگفتم: جاده

 
 

بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست. گفتم: خدا نگهدار، موفق باشی، خدا به همراهت.

 
 

 او رفت و مرا تنها گذاشت تا با تمام چیزهایی که نگفتم، زندگی کنم. زندگی چیزی جز یک

 
دروغ بزرگ نیست !!!




نظرات شما عزیزان:

دختر احساس
ساعت12:03---17 تير 1391
در دیگران می جویی ام اما بدان ای دوست...

اینسان نمی یابی ز من حتی نشان ای دوست...

من در تو گشتم مرا در خود صدا می زن...

تا پاسخم را بشنوی پژواک سان ای دوست...



سلام دوست عزیز ممنون از حضورت وبلاگ شما هم زیباست متناتون خیلی زیباست باتشکرپاسخ: ممنون


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







16 مرداد 1389 | 23:46 | Emad |