دلم....

دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم  گرفــتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

دلم گرفته فکرکنم مردن آخرین راه باشه برای فراموش کردن برای تموم شدن این

بد بختی ها حالم داره از خودم بهم میخوره یعنی انقدر بی عرضه ام که هیچ کاری نمیتونم بکنم

کاش میتونستم یک کاری بکنم بیشتر از همه دور بریام دارن حالم میگرین

همین الان هم هی میان سرک میکشن ببینن دارم چیکار میکنم ای خدا خسته شدم

من نمیتونم بگم هیچی نشده نمیتونم بگم حالم خوبه میدونم باید فراموش کنم که چی شده

ولی با کوچک ترین نا راحتی یادم میاد شاید همنجور که توی یک وبلاگ نوشته بود باید ولش میکردم

ولی اون موقع فکر میکردم اگه کاری نکنم از دستش میدم خودم ضایع کردم گفتم دوست دارم

کاش نمی رفت کاش داشتمش اونوقت حدقل میدونستم یکی هست که دوسش دارم اونم دوسم داره

نگید این خوله این چرت پرت ها  چیه این دیونه هر چند وقت میاد می نویسه

من اینا رو مینویسم تا مشت به در دیوار نزنم و به این اون نپرم یادمه یکی گفت به وب مثل دفتر خاطرات نگاه کن

نمیدونم فکرکنم تو دفتر خاطرات این چرت پرتا رو هم مینویسن



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







31 مرداد 1389 | 3:1 | Emad |